سیزده به در
اینم پسر ناز ما در اولین سیزده به در هرچند که شب قبلش دوباره کولیک اومده بود سراغت و من و بابایی تا ساعت 4 صبح داشتیم راه میبردیمت و کمکت میکردیم که خوب بشی ولی چون نمیشد سیزده رو خونه باشیم ساعت یک ظهر راه افتادیم و خودمون و به بقیه رسوندیم ...
نویسنده :
مامان نرگس
20:32
نوروز 1391
گل گل پسرم اولین نوروز رو هم تجربه کردامیدوارم سال خوب و خوشی برای همه عزیزان باشه ...
نویسنده :
مامان نرگس
12:20
واکسن دو ماهگی
گل مامان باید 22 واکسن میزد رفتیم مرکز بهداشت که اقای مسئول گفتن واکسن نداریم!!!! گفتن چند روزه که نیست و باید صبر کنیم چون واکسنش وارداتیه!!!و هنوز نیومده مگه میشه؟؟؟؟ پس چیکار کنیم حالا 4روزه که از وقتش گذشته امیدوارم زودتر برسه و بازهم امیدوارم که این چیزهای اساسی جزو تحریم ها نباشه ...
نویسنده :
مامان نرگس
18:27
دل دردهای شبانه و قولنج
الهی مامانی فدای تو بشه که دل دردهای زیادت امان خودت و ما رو برده شبها تا ساعت ١٢ میشه شروع میشه و سه چار ساعت ادامه داره و توی همه این ساعتها داری داد میزنی مامان اخر دیدیم درست نشدی بردیمت دکتر و تشخیص داد که دچار قولنج معده شدی و بهت دارو دادگریه هات کمتر شده ولی هنوز خیلی خوب نشدی و گریه میکنی البته متوجه شدم که گریه های شما جنبه ارثی از طرف باباجونی هم هست امیدوارم که هرچه زودتر خوب خوب بشی
نویسنده :
مامان نرگس
21:11
چهل روزگی
پسر گلم چهل روزه ام شد الهی مامان قربونش بره روز چهلم پسر گلم با مادرجونش (مامان مامانی )حموم چهل روزگی رفت پدربزرگ مهربونشم(پدر بابایی) براش یه شعر قشنگ سروده بود که اون شب برای همه توی جمع خوند حتما متن شعر رو میگیرم و برات مینویسم ...
نویسنده :
مامان نرگس
21:04
اولین تولد
پسر گل مامان توی ٣٥ روزگی تولدم رفت تولد دختر خاله های نازنینش فاطمه و عاطفه ...
نویسنده :
مامان نرگس
20:59
ماهگرد پسر گلم
پسر گل مامان یک ماهش شده به سلامتی ببخشید مامانی اگه دارم دیر عکسهات میزارم اخه بیشتر از یک ماه بود که اینترنت نداشتیم و توی بی امکاناتی بودیم بعدشم من حسابی سرگرم شما شدم و وقت ازادم کم شده برات یک جشن سه نفره گرفته بودیم من و بابایی و شما که یک ماه بود پیش ما بودی و باورش برای ما سخت بود که تونسته بودیم این یک ماه رو با همه سختی هایی که داشت پشت سر بزاریم خدا رو شکر که خوبی و مشکلی توی این مدت نداشتیم ببخشید اینقدر نامرتبی توی جشن ماهگردت مامانی اخه تازه خوابیده بودی دلم نیومد بهت دست بزنم اینم نی نی یک ماهی بیدار ...
نویسنده :
مامان نرگس
20:56