رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

رادین گل پسر مامان و بابا

ابله مرغون!!!!!

پسر مامان الهی قربونت برم  از روز جمعه تو پوشکت چندتا دونه دیدم فک کردم شاید پات سوخته ولی  شنبه که از مهد اومدی و خواستم لباست رو عوض کنم دیدم پشتتم چندتا هست و فهمیدم که ابله است  
26 خرداد 1393

پوشک گیری ناموفق

چندبار بردمت دستشویی تا بلکه  از پوشک خلاص شیم از شنبه قبل تا این شنبه یعنی 8روز هم بطور جدی و مداوم بردمت دسشویی تا یاد بگیری تو خونه هم شورت اموزشی پات میکردم و هر 1/5ساعت میبردمت برای جیش بهتم میگفتم هروقت داشتی بهم بگو ولی هیچوقت نمیگفتی اگه خودم نمیبردمت شورتت رو خیس میکردی دوبار رو فرش  هم جیش کردی یکبارم که خیلی بد بود رو سرامیک دم اتق کردی و بد دوید رفتی رو رختخوابها منم تازه ملحفه هاشو شسته و اتو کرده بودم به همین دلیل شدیدا عصبانیم کردی وروجک ولی با همه ی این اوصاف تو جیشت رو نمیگی حتی جایزه هم کارساز نیست ، در صورت موفقیت بابایی قول دوچرخه ، مادرجون امبولانس به درخواست خودت و اناجون ماشین ابی بزرگ اونم به درخواست خود...
30 ارديبهشت 1393

پوشک گیری ناموفق

چندبار بردمت دستشویی تا بلکه  از پوشک خلاص شیم از شنبه قبل تا این شنبه یعنی 8روز هم بطور جدی و مداوم بردمت دسشویی تا یاد بگیری تو خونه هم شورت اموزشی پات میکردم و هر 1/5ساعت میبردمت برای جیش بهتم میگفتم هروقت داشتی بهم بگو ولی هیچوقت نمیگفتی اگه خودم نمیبردمت شورتت رو خیس میکردی دوبار رو فرش  هم جیش کردی یکبارم که خیلی بد بود رو سرامیک دم اتق کردی و بد دوید رفتی رو رختخوابها منم تازه ملحفه هاشو شسته و اتو کرده بودم به همین دلیل شدیدا عصبانیم کردی وروجک ولی با همه ی این اوصاف تو جیشت رو نمیگی حتی جایزه هم کارساز نیست ، در صورت موفقیت بابایی قول دوچرخه ، مادرجون امبولانس به درخواست خودت و اناجون ماشین ابی بزرگ اونم به درخواست خود...
30 ارديبهشت 1393

خونه ی جدید

جوجه ی مامان بازم من دیر اومدم برای اپدیت وبلاگت ، میدونم عزیزم ولی واقعا هفته ی پر مشغله ای داشتم از طرفی امتحان فتوشاپ داشتم و از طرفی هم قراره که  خونمون رو عوض کنیم جمعه امتحام داشتم و از شنبه شروع کردم به جمع کردن  وسایل ها  حالا خوبه برای نظافت خونه ی جدید کارگر اوردیم و من اصلا اونجا کاری نداشتم خلاصه امروز نظافت تموم شد و پرده و کولر هم نصب شد و فردا انشالا اسباب میبریم تو خونه جدید تو واسه خودت اتاق داری و باید کلی تمرین کنیم که تنها بخوابی امیدوارم خونه ی خوبی باشه و این سختی یکسال از تنمون در بیاد که واقعا خیلی اذیت شدیم تو هم واسه خودت بلبل زبون شدی یه لیست بلند بالا از حرفای خنده دارت نوشتم که سر فرصت تو وبلاگ...
30 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

انا جون عمل شد و ما بعد از یک هفته که مشهد پیشش بودیم برگشتیم خونه بماند که تو چقدر اونجا اذیت کردی ، کلمه ( بد ) هم افتاده تو دهنت همینطوری یه ریز به همه از کوچیک و بزرگ میگی بد ، فک کن به مامانبزرگ بابا هم هی میگفتی و من اب میشدم میرفتم توزمین یه دفعه کهاینقدر اذیت کردی کم مونده بود از دستت گریه کنم بابایی میگفت تا ولادتحضرت فاطمه مشهد باشیم ولی اینقدر تو اذیت کردی که یکروز قبل ولادت برگشتیم اونجا هم یه دستگل حسابی به اب دادی که تو پست بعدی میگم بعد برگشت هم یکسره پیش انا بودیم و هی مهمون و رسیدگی به خودش و تا اینکه قرار شد برای جلوگیری از خستگی نوبت بذاریم ، حالا شنبه و دوشنبه نوبت ماست که پیشش باشیم تو بیشتر از قبل وابسته به من شدی الان...
15 ارديبهشت 1393

شیطنت خطرناک

دیگه دستت به همه دستگیره ها میرسه اقا کوچولو  پریشب من اوندم یه دقیقه بالا و تو پایینخونه اناجون بودی همه هم بودن ها تو و مهرداد هم در راه پله رو باز کردین و اومدین بیرون اهل خونه هم به هوای اینکه دارین میاین پیش من بیخیال نشسته بودن  نگو که شما دوتا وروجک بدو بدو رفتین تو حیاط و در کوچه رو باز کردین رفتین تو کوچه خدا رحم کرده که عمو مسعود نمیدونم چطوری اگاه شده و نگرانتون شده که متوجه شد شما تو کوچه این بیچاره بدون کفش و دمپایی دویده تو کوچه و شما رو گرفته وای تصور اینم که ممکن بود چه اتفاقهایی براتون بیفته رو هم نمیتونم بکنم از اون روز تصمیم بر این شد که درهای ورودی قفل بشن حالا شب اومدیم خونه تو هی داری سعی میکنی یه کلمه جدی...
22 فروردين 1393

اناجون باید جراحی شه

گفتم که اناجون گردنش درد میکنه کلی دکتر بردنش همه گفتن باید عمل بشه دردش زده به دستش و خیلی اذیتش میکنه الان ده دوازده روزه که همینطوری نشسته و هیچ کاری نمیتونه بکنه  قرار بود یکشنبه ببرنش مشهد برای عمل بلیط هواپیما هم خریدن ولی امروز صبح زنگ زدن بهمون که دیگه دردش غیر قابل تحمل شده الان که دارم مینویسم دو ساعتی میشه که با اقاجون و عمو هادی و مامان اناجون راهی مشهد شدن و ما هم فردا صبح زود حرکت میکنیم که بریم پیششون امیدوارم امام رضا خودش کمکش کنه و زودتر عمل بشه و از این درد خلاص شهتو این چند روز که هی میریم پیش اناجون تو هم خیلی اذیت هات بیشتر و بیشتر شده سر هر چیزی بهانه میگیری هی با مهرداد دعوا میکنی و هیچی بهش نمیدی دیشب دیگه اینقد...
22 فروردين 1393