بیست ماهه شدی ها!!!
پسرک خوشگل من فردا 22 مرداد و این یعنی اینکه تو بازم بزرگ شدی!!
نوزده ماهت تموم شد و رفتی تو بیست ماهگی ولی نمیدونم چرا ذهنم بزرگ شدن تو رو باور نمیکنه هر وقت میخوام برات لباس بگیرم نا خوداگاه میرم سمت لباسهای یکسالگی و پونزده ماهگی بعد کلی برانداز میکنم و یه دفعه یادم میاد که وااااای این که برا جوجوی من کوچیکه اون الان بزرگتر از این حرفاست
فکر کنم نمیتونم درک کنم که تو چقدر داری زود بزرگ میشی
ولش کن این حرفای فیلسوفانه رو بذار از پیشرفتهات بگم......
اینکه تو هنوز کلی کلمه های مهم رو یاد نگرفتی ولی باب اسفنجی رو یادد گرفتی تا کارتونش رو نشون میده میری عروسکش رو میاری و هی میگی بابوججی
با این چیه این چیه هاتم مارو کشتی
هر وقتم که میگی این چیه یاد عاطفه (دختر خاله اکرم)میوفتم اخه اونم اولین کلمه ای که یاد گرفت این چیه بود و بابایی همیشه میگفت این هنوز مامان بابا نگفته این چیه داره میگه حالا تو هم اینجوری شدی
راستی یادم رفته بود که بگم تو الان 1 ماهه که دیگه شیر مامان نمیخوری خیلی هم گرفتنش سخت نبود با اینکه خیلی وابسته بودی، من سعی کرده بودم روزها بهت کمتر شیر بدم و حواست و با چیزای دیگه گرم میکردم فقط شبا میخوردی که اونم شیشه شیر و جایگزین کردم باید با افتخار بگم که شیشه شیرم سه - =چهار روزه ترکت دادم و شبا که بیدار میشی تو لیوان شیر میخوری و بعد میخواب البته اوائل یکم بد قلقی میکردی ولی عادت کردی دیگه
اینم بگم که تو شناختن اعضای بدن غیر از مواردی که قبلا گفتم باید شکم و لب و دندون رو هم اضافه کنم چون اونارم الان میشناسی