بدون عنوان
انا جون عمل شد و ما بعد از یک هفته که مشهد پیشش بودیم برگشتیم خونه بماند که تو چقدر اونجا اذیت کردی ، کلمه ( بد ) هم افتاده تو دهنت همینطوری یه ریز به همه از کوچیک و بزرگ میگی بد ، فک کن به مامانبزرگ بابا هم هی میگفتی و من اب میشدم میرفتم توزمین یه دفعه کهاینقدر اذیت کردی کم مونده بود از دستت گریه کنم بابایی میگفت تا ولادتحضرت فاطمه مشهد باشیم ولی اینقدر تو اذیت کردی که یکروز قبل ولادت برگشتیم اونجا هم یه دستگل حسابی به اب دادی که تو پست بعدی میگم بعد برگشت هم یکسره پیش انا بودیم و هی مهمون و رسیدگی به خودش و تا اینکه قرار شد برای جلوگیری از خستگی نوبت بذاریم ، حالا شنبه و دوشنبه نوبت ماست که پیشش باشیم
تو بیشتر از قبل وابسته به من شدی الانم که مهمون میاد خونه انا هی میا به من میچسبی اگه یه لحظه از کنارت بلند شم اینقدر گریه میکنی که نگو
مهد هم دیگه نمیری متاسفانه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی