خونه ی جدید

جوجه ی مامان بازم من دیر اومدم برای اپدیت وبلاگت ، میدونم عزیزم ولی واقعا هفته ی پر مشغله ای داشتم از طرفی امتحان فتوشاپ داشتم و از طرفی هم قراره که  خونمون رو عوض کنیم جمعه امتحام داشتم و از شنبه شروع کردم به جمع کردن  وسایل ها  حالا خوبه برای نظافت خونه ی جدید کارگر اوردیم و من اصلا اونجا کاری نداشتم خلاصه امروز نظافت تموم شد و پرده و کولر هم نصب شد و فردا انشالا اسباب میبریم

تو خونه جدید تو واسه خودت اتاق داری و باید کلی تمرین کنیم که تنها بخوابی امیدوارم خونه ی خوبی باشه و این سختی یکسال از تنمون در بیاد که واقعا خیلی اذیت شدیم

تو هم واسه خودت بلبل زبون شدی یه لیست بلند بالا از حرفای خنده دارت نوشتم که سر فرصت تو وبلاگت هم مینویسم تقزیبا دیگه همه چی میگی حتی جمله های طولانی ، میتونی یه سری جمله های مربوط به هم مثل داستان سرهم کنی و برامون بگی ، یه گوشه ی خونه شده سوپر تخیلی تو مشابه سوپر اقاجواد همسایه روبروی مون و تو مثلا میری از اونجا برای خودت شیر و بستنی میخری از دست حرفات گاهی روده بر میشم و میخوام که قورتت بدم ولی اینم بگم که بینهایت شیطونی مامانی ، خیلی اذیت میکنی کارهاتم اسم نداره که بگم اینکار رو میکنی اون کارو میکنی ولی یه عالمه  منو خسته میکنی خیلی هم لجبازییییییی

الان بابایی عطسه کرده بهش میگی : هه هه تسیدم( ترسیدم )

بابا اچه من تسیدم