اولین قدم ها
سلام به همه خوبین ؟ خوشین
ببخشید دیگه خیلی وقته که نیومدم اخه میدونین من بالاخره به گروه راه روندگان پیوستم و از سر ذوق وقت نمیکنم بیام وبلاگم رو اپ کنم مامانمم که میگه مسئولیتش رو دادم به خودت و ......
چه حالی میده راه رفتن از خودم بیشتر مامان جون و بابا جونم ذوق میکنن و هی اسباب بازی هام رو دستشون میگیرن و میگن بیا بیا منم گاهی خوب میرم و سالم و خندان به مقصد میرسم
گاهی هم
بله دیگه البته فکر نکنین الان دیگه چاردست و پا نمیرم ها برای کارهایی که باید زود به نتیجه برسه از همون روش قدیمی استفاده میکنم تازه با کفشم نمیتونم راه برم جمعه بابام منو برد حیاط تا با کفش راه برم اما قدم از قدم بر نداشتم اگه مامان خانوم عکسای دوربین رو خالی کنه پستم مصور میشه و عکسای جمعه رو میبینین
این واکر رو مادر جونم برام خریده تا من زود راه رفتن رو یاد بگیرم نمیدونم چه اصراریه بعدا هم که یاد گرفتم و خواستم هی این ور و اونور برم میخوان بگن رادیییییییین بشییییییییین
اینجام دیگه خسته شدم و نشستم
تو خونه هم فعالم ها هی تمرین میکنم
ببخشید تار شده اخه سرعتم بالا بود دوربین نتونست خودش رو با سرعت من هماهنگ کنه