دیگه دارم پسر خوبی میشم
من بازم اومدم دیگه عید نزدیکه و منم سرم شلوغه
مامانم داره شیرینی درست میکنه خونه تکونی میکنه
منم دارم سعی میکنم پسر خوب بشم یه اقداماتی هم کردم چند شبه خودم دارم میخوابم بدون دخالت می می مامانم !!!!
البته شب اول کلی گریه و نق و نوق کردم هی میرفتم سراغ مامانم و می می میخواستم ولی مامان و بابام مصمم بودن که من این عادتم رو ترک کنم منم که دیدم چاره ای ندارم خودم خوابیدم ظهرها هم میرم پیش مامی دراز میکشم تا خوابم میبره اینجوری همه خوشحال تریم بخصوص مامانم
راستی یه مدته که دارم با باباییم میرم حموم به صورت کاملا مردونه
راه رفتنم هم تقویت شده کمتر زمین میخورم و با کفش هم خوب راه میرم میخوام دید و بازدید عید رو خودم با پاهای خودم برم مامانم هم کلی نگرانه که چجوری با من میخواد بره عید دیدنی و فکر میکنه من هی شلوغ کنم که باید یه راهی هم برای این موضوع بیابم که اعتماد مامانم رو جلب کنم !!!!