باز هم ارایشگاه
سلام گل قشنگم امروز دیگه من تسلیم بابایی شدم چند وقت بود که هی میگفت ببریمت ارایشگاه و موهاتو کوتاه کنیم چون میریخت تو صورتت و نگران بود که چشمات ضعیف بشه چون جلوی دیدت رو گرفته بود منم مقاومت میکردم اخه با موی بلند خیلی جیگرتر میشی برای اینم که موهات تو چشمت نره برات گلسر و کش میبستم ولی اونارم یاد گرفته بودی که در بیاری و نمیذاشتی بمونه رو سرت دیگه موهاتم خیلی ژولی پولی شده بود و بالاخره رفتیم کوتاه کردیم این دفعه به نظرم بیشتر از قبل گریه کردی و شیطونی کردی
نویسنده :
مامان نرگس
0:47