رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

رادین گل پسر مامان و بابا

حرفهای روزانه

سلام دوستای خوبم من دارم تازگی ها حرف میزنم میدونین چی میگم؟ بعد 17 ماه دارم تازه میگم دوگودو بله درست خوندین حالا معنیش چیه هیشکی نمیدونه ولی کلا برای هر چیزی استفاده میکنم!!!! خبر دیگه اینکه جمعه نامزدی عمو جونمه و دارم زن عمو دار میشم ولی متاسفانه ما که نیستیم  نامزدیشون ولی خبر خوبم دارم که دوشنبه هفته ی بعد مادرجون و اناجونم دارن میان پیشمون  هوراااااا ...
19 خرداد 1392

دوربین تکونی

اینا یه سری عکسه که از اعماق دوربینمون در اومده خوشحال میشم ببینین این جلیقه رو عمه مهربون مامانم بافته برای دندون در اوردنم منم دیگه شاد و خندان رفتم حموم   اینجا هم از حموم در اومدم و دارم خوش میشم لوسیون بزنم ساعاتی قبل از سال تحویل 1392 منم اقا و تر تمییز منتظرم بناب نزدیک سرزمین پدری تو رستورانیم و جاتون خالی کباب بناب خوردم با نوشابه شیشه ای!!!! سفر نوروزی به اربیل - کردستان عراق - مجیدی مول منو با موهای ژل زده!!!!!!!!! اتاق بازی رستوران ابوشهاب اونم دوستم نمای دیگه ای از فضای بازی من و مامانم تو پارک مناره  -&n...
16 خرداد 1392

لیوان نی دار

بازم دارم خودم مینویسم قرار شده گاهی من بنویسم و گاهی مامانم من دیشب یه کشف جدید کردم . هورا به من دیشب یاد گرفتم با لیوان نی دارم اب بخورم چند روز پیش بابام برام یه لیوان نی دار خوشگل خرید اما من بلد نبودم باهاش اب بخورم اخه توش فوت میکردم و اب تو لیوان قل قل میکرد ولی دیشب بطور اتفاقی یاد گرفتم که چجوری اب بخورم این موفقیت رو به خودم تبریک میگم راستی من عاشق شدم نه فکرهای بد نکنین !!!!  هنوز اون موضوع ها برام زوده من عاشق ماشین های بزرگ شدم وقتی تو خیابون اتوبوس و مینی بوس  و کامیون میبینم کلی سر و صدا راه میندازم جمعه شب رفتیم یه پارک خوب و بزرگ دو سه تا دریاچه داشت و هوا حسابی خوب بود برین عکسم رو ...
12 خرداد 1392

کارهای جدید پسری

قربون تو برم که مامانی رو بوس میکنی دیگه فهمیدی که برای بدست اوردن چیزی باید بهایی بدی وقتی چیزی از مامان میخوای میگم بیا یه بوس کن منو . تو هم با یه دهن باز بدو بدو میای و میچسبی به لپم و یه مشت اب دهن میچسبونی و این یعنی بوس اینم بگم که بابایی رو بوس نمیکنی نمیدونم چرا؟؟؟ حرفم که همچنان نمیزنی هی همه تلفنی میپرسن رادین حرف نمیزنه منم میگم نهههههه البته الانا یه چیزایی میگی ولی نا مفهوم گاهی هم در جواب سوالام بله و نه از دهنت میپره ولی میدونم که داری دایره لغاتت رو بیشتر میکنی پسری همچنان عاشق پرشین تون و تبلیغ کورن فلکس الفی رو شدیدا دوست داره و وقتی نشون میده سریع میگه بام بام بام بانم که اهنگ این تبلیغه دیگه کم کم خ...
9 خرداد 1392

مهاجرت

سلام به پسر قشنگم ببخشید عزیزم که دیر دیر اومدم خیلی سرگرم کار بودم تو از همه بهتر میدونی که ما راهی شدیم و اومدیم اربیل برای زندگی البته زندگی بهتر الان میبینم که غربت نشینی و دور بودن چه حسی داره یکی دو هفته ی اول اینقدر سرمون به کار و کشف جاهای جدید گرم بود که...... خیلی معنای دلتنگی رو نمیفهمیدم ولی الان... اشکال نداره گلم نمیخوام خیلی ناراحت کننده بنویسم میخوام بگم که با چه اوضاعی وسایل خونه رو جمع کردیم سه چار تا تیکه از وسایل بزرگ رو فروختیم و بقیه رو کارتن پیچ کردیم گذاشتیم تو یه اتاق بماند که با چه مشقتی با حضور و وجود گرم و صمیمی تو جمع و جور کردیم هی من میزاشتم وسایل ها رو تو کارتن و تو میریختی بیرون یا میرفتی در کارتن...
9 خرداد 1392

همه چی خوب بود

به علت بیمار بودن پسری بازم من مینویسم پسر خوشگلم عمل شما به خوبی انجام شد مرسی ازت که کمکمون کردی و  پسر پر طاقتی بودی ساعت 4/30 رفتیم بیمارستان و ساعت 5/10 دقیقه بردنت اتاق عمل و تو دستای بابایی بهت امپول بیهوشی زدن و اروم خوابیدی یاد سزارین خودم افتادم  و دیگه نتونستم جلوی اشکام رو بگیرم و گریه کردم بابایی هم یکم .... ولی سعی کردیم هم دیگه رو اروم کنیم و بعد رفتیم بیرون و منتظر بودیم خاله اکرم زودتر از ما رفته بود بیمارستان بعدش مادرجون اومد بعد عمو محمود بعد اقاجون و انا جون بعدشم عمه سمیه همه نگرانت بودن نیم ساعت بعد دکترت اومد بیرون و گفت که همه چی خوب بوده و باید شب رو بیمارستان بمونی.... یک ربع بعد خوشگل من...
3 ارديبهشت 1392

یه جراحی کوچولو

فردا دوشنبه است من نوبت عمل دارم یه جراحی کوچولو اخه یکی از بیضه هام پایین نیومده برام یه عالمه دعا کنین و از خدا بخواین به مامان و بابام یه عالمه صبر بده اخه نگرانن هر چند به روی خودشون نمیارن
1 ارديبهشت 1392

مراقبت 15 ماهگی

پنجشنبه رفتیم بهداشت برای مراقبت و اندازه گیری قد و وزن قدم 85 و وزنم هم روم به دیوار 12/800 همچین یکم تپلی شدم نمیدونم چرا؟؟؟؟ پرونده ام رو هم از بهداشت گرفتیم تا ببریم احتمالا باید واکسن 18 ماهگیم رو ارومیه یا مهاباد بزنم راستی چیزی که مامانم رو یکم نگران کرده صحبت نکردن منه مخصوصا که مسئول بهداشت گفت که باید دیگه تا الان مامان و بابا رو بگم ولی من هیچی نمیگم که مفهوم باشه یه عالمه صداهای عجیب و غریب در میارم ولی معلوم نیست چی میگم ...
1 ارديبهشت 1392

دندونای جدید

من دیگه 15 ماهم تموم شد و رفتم تو ماه 16 الانم دارم دندونای جدید در میارم  اونم 4 تا باهم چهارتا وسطی ها که در اومده بود الان دوتا هرطرف داره میزنه بیرون خیلی خوشحالم
1 ارديبهشت 1392