رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

رادین گل پسر مامان و بابا

واکسن 18 ماهگی

گل پسرم بالاخره با 4-5 روز تاخیر واکسن 18 ماهگیت زده شد همش نگران بودم که اینجا چه طوری میخوان واکسنت و بزنن شاید برنامه ی واکسیناسیونشون فرق داشته باشه ولی عموی ، عمو فرهاد پزشکه و ما رو راهنمایی کرد و رفتیم یه مرکز بهداشت و واکسنت و زدیم از اونجایی که تو هم بعد اون عمل از هرگونه دکتر و مطب و جاهای مشابه میترسی تا پامون گذاشتیم تو مرکز بهداشت شروع کردی به نق نق و هی در و نشون میدادی که بریم بیرون ولی بالخره تسلیم شدی خلاصه واکسن زده شد و من و تو راحت شدیم رفت تا پایان 6 سالگی هوراااااا اونروز که واکسن زدیم خوب بودی ولی فرداش یه دنیا نق نق کردی و منم کلافه میکردی روز بعدشم نمیدونم چرا ولی گلاب به روتون اسهال شدی شدید منم ...
4 مرداد 1392

یک شیطنت و .....

دیروز یکی از روزهای بد زندگیم بود از دست شیطنتهای تو پسر!!! داشتی با مبل بادی تو اشپزخونه بازی میکردی که یه دفعه مبل از زیر دستت در رفت و خوردی زمین و دندونت شکست ! بله به همین راحتی اصلا بد زمین نخوردی و خیلی هم گریه نکردی ولی نمیدونم چرا نصف دندونت شکست من که داشتم دیونه میشدم اخه مگه میشه؟؟؟ اما اتفاقی بود که افتاده و نمیشد کاریش کرد فقط سریع یاد پسر عموی عمو فرهاد افتادیم که دندون پزشکه(عمو فرهاد کلا کار راه اندازه گویا) و گفت اگه سیاه و متورم نشه اشکالی نداره و اوضاش خوبه که خدارو شکر نشد برای ترمیم هم گفت تو این سن فقط با بیهوشی میشه کار کرد که اونم ما مخالف بودیم همون یه بار بس بود از اونجایی که تو هم همکاری نمیکنی باید ص...
4 مرداد 1392

یه سرگرمی خوب

یکی از بهترین تفریحات گل پسر من بازی با هرنوع جعبه قوطی بطری سطل ماست  و کلا هر وسیله ای که بشه توش چیزی پر کرده ،همچین باهاشون سرگرم میشه یه جعبه بر میداره و اسباب بازی هاشو میریزه توش و خالی میکنه کم خرجه بچه ام ...
28 تير 1392

به بهانه ی هجده ماهگی

عزیز دلم امروز 18 ماهت تموم شد و وارد ماه نوزدهم شدی شما هنوز صحبت نمیکنی ولی وقتی میگم دست دستت رو نشون میدی پاتو نشون میدی و بزور میگی پا گوشت و بینیت رو هم نشون میدی گهگداری میری از تو کمد یه پوشک و دستمال مرطوب و تشک تعویضت رو میاری و ازم میخوای عوضت کنم نمیدونم چرا چند روزه صبح ها که از خواب پامیشی صبحونه میخوری اونم از نوع لقمه ای قبلا لقمه نمیخوردی ولی الان بلد شدی اقا باید امروز فردا بریم واکسن بزنیم امیدوارم خیلی اذیت نشی دوست دارم یه عالمه هر چی بگم بازم کمه ماکارونی خوردن اقا پسر   ...
23 تير 1392

بهترین اسباب بازی ها

بای اسفنجی و بره ناقلا شدن بهترین دوستای پسرم یه ماشین خاک برداری هم داری که عاشقشی و هر جا دستته تازگی ها باهات تو رختخوابم میاد رو دیوار هم این ماشین حرکت میکنه!! روی میز تلویزیون ...
23 تير 1392

پسر کمک کننده ی من

عزیز دلم بزرگ شده یه عالمه نه تنها خودش بلکه کاراشم بزرگتر و عاقلانه تر شده میخواستم بذارم همه رو تو ماهگرده 18 ماهگیت بگم ولی هم طاقت نیاوردم هم اونقدر زیاد شده که میترسم یادم بره مثلا پسر من هر جا اشغال میبینه حتی یه تیکه نخ میبره میندازه سطل اشغال کلی هم بهم کمک میکنه وقتی میخوایم زمین غذا بخوریم قاشق و چنگالا رو میبره بشقاب میبره و هر چیزی که تو دستای کوچولوش جا بشه صبح ها که از خواب پا میشه شیشه شیری که دم صبح خورده رو میبره پرت میکنه تو ظرفشویی و میاد برا خودش دست میزنه هر چیزی که میخوره و تموم میشه دستش رو میاره جلوی من که تمییز کنم حتی اگه کثیف نشده باشه داره بزور و بلا ماما و بابا میگه اونم هر وقت دلش بخواد ...
18 تير 1392