رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

رادین گل پسر مامان و بابا

دستورات اقا رادین

چند روزه که پسر من صاحب نظر شده  و خود کفا ، میخوایم از خونه بریم بیرون ایشون باید در و باز کنن ، در ببندن، میخوایم شبا بریم مسواک بزنیم اقا رادین باید چراغ دستشویی رو روشن کنه ، محافظ سر مسواکش رو باز کنه، شیر اب و باز کنه و در اخرم ببنده خودش باید حوله اش رو برداره و خودشم باید صورتش رو خشک کنه اگه تو هر کدومم من بهت کمک کنم میگی :مامان نه من امروز صبح هم دارم لباس تنت میکنم که بری مهد دوتاشلوارت و اوردم پات کنم دیدم کثیفه رفتم اون یکی رو اوردم به من میگی : ماما جوووو این نه . میخواستم همونجا درسته قورتت بدم اخه به تو چه پسرجان . تو هنوز درست حسابی حرف نمیزنی چجوری جمله میگی فرشته من اینقدر قشنگ میگی بابای من پدرجون ه...
7 دی 1392

شب یلدای 92

یلدات مبارک پسر گلم امشب مثل هرسال شب یلدا اول میریم خونه مادرجون و بعد خونه انا جون برای هردوتاشون چیز کیک انار درست کردم امیدوارم خوب شده باشه
30 آذر 1392

تو و کارهای روزانه

سلام عشق مامان  پسر شیطون مامان ، نمیدونی ما چه میکشیم از دست تو که جیگرم کار ما شده یه بند جواب  دادن یه تو از خواب که پا نشدی شروع میکنی به حرف تا خوابیدن گاهی تو خوابم حرف میزنی هاهاا اونم که دست و پا شکسته تو یک کلمه میگی و من باید بقیه رو کامل کنم مثل مشقای مدرسه از کلمه  های جدید بگم که میگی گاگاجو  ←  اقا جون م داد    ← مهرداد اتی     ← عاطفه نینک   ← عینک عجی باااااااااااا ←عجب با  ( البته همونطوری کشدار )  اب بازی  ، وقتی هم که گشنه ات باشه میای میگی ماما ، مامانجی که همون مامان جون باشه : ام بعد انگشتتم میکنی تو دهنت و همزمان...
30 آذر 1392

عروسی عمو جون

گل پسرم دو روزه که میره عروسی اونم عروسی عمو جونش مرسی پسرم که خوب بودی و گذاشتی من و بابایی بفهمیم چی به چیه اخه تو عروسی دخترداییم اینقدر اذیتم کردی که اصلا  نفهمیدم کجا رفتهبودم از همون دقیقه اول که وارد شدیم تو جیغ و داد کردی تا اخرش ولی این دوشب با کمک خاله اکرم کلی بهمون خوش گذشت اخه ن بعد ناهار تو رو میخوابوندم و میرفتم ارایشگاه تو هم دو سه ساعت میخوابیدی و سیر خواب که میشدی بابایی میبردت خونه خاله اکرم اون بنده خدا هم میگفت لباساتم بدم که تو  رو حاضرم بکنه و خودش بیارتت  تو تالارم کلی مواظب بود که تو چشت خیلی به من نیوفته و نخوای پیشم بیای من و بابایی کلی خاله اکرم و دعا کردی که باعث شد بیشتر بهمون خوش بگذره اخه گ...
27 آبان 1392

غیبت کبری

سلام پسر مامان میدونم میدونم که خیلی و قته  که نیومدم  و ننوشتم ولی چه کنم اینقدر گرفتاری پیش اومد که وقت نشد الانم دارم با گوشیم اپ میکنم  ما برگشتیم ایران برای زندگی هرچند من خیلی ناراحتم اخه شهرمون دوست ندارم ولی دوباره مجبوریم که اینجا زندگی کنیم فعلا اومدیم طبقه بالای خونه اقاجون اینا و تو واحد کوچیکه نشستیم تا انشالا کارا روبرا بشه و عید بریم یه خونه بهتر  از تو بگم که مشالا حسابی داری اتیش میسوزونی چند وقتم هست که دور و بری ها ندیدنت و حسابی نازتو میکشن تو هم  حسابی جولون میدی متاسفانه با بچه های دیگه هم نمیسازی  نمیدونم از رو محبته یا حرص که لپشونو میکشی و گاهی هم هل میدی مهرداد که دیگه تو رو می...
27 آبان 1392

مسابقه ی نینی شکمو

نی نی وبلاگ  ماه پیش یه مسابقه گذاشته بود که موضوش نی نی شکمو بود منم از تو عکس گرفتم که تو مسابقه شرکت کنی ولی بعد پشیمون شدم اخه هدف من فقط ثبت این لحظه های قشنگ برای تو نه مسابقه و این حرفا نمیدونم شایدم کار اشتباهی کردم حالا این عکساش   اینو میخواستم بفرستم شرارت از اون چشم سیات میریزه ووووییییییی دست به پا و ........ ...
27 آبان 1392

عید غدیر 92

پسر خوشگل من ، سید کوچولو دیروز روز عید غدیر بود و طبق سالهای قبل میومدن خونمون برای تبریک و دیدن  ما سیدها البته ما خونه خودمون نبودیم چون هر سال میریم خونه اقاجون و من عصرها میرم خونه بابای خودم  تا از مهمونهای سمت خودم هم پذیرایی کنم و اونارم ببینم دیگه چیکار کنم میخواستن عروس سید نگیرن که قاطی پاتی نشه!!!! تو هم که دو ساله شدی سید کوچولوی خونه وقتی خونه اقاجونیم اگه همه جمع باشیم هفت سید همزمان اونجا هست اخه یه چیزی میگن که خوب عید غدیر هفتا سید و ببینی حالا  از چه نظر میگن نمیدونم ...
27 آبان 1392

لغات جدید رادین در 22 ماهگی

اینو بگم که این چیه این چیه گفتنهات هنوز ادامه داره!!!  ایجا   ←  اینجا بوگوم بوگوم ← اسمی که تو رو هر نوشیدنی گذاشتی دیز.← اتوبوس و مینی بوس حالا اینها رو چرا میگی دیز ما هم نمیدونیم!! با  ← اب بابا بوججی .← باب اسفنجی تا      تا    اباااااااا     ← تاب تاب  عباسی دیگه یادم نمیاد جملات پرسش و پاسخم داریم مثلا میگیم رادین کجا میخواد بره میگی ددر  میگم چی میخوای ببینی ؟؟ میگی دیز میگم چی میخوای بخری میگی  بوگوم بوگوم میگم چندتا؟ میگی دتا ( 10 تا) ...
27 آبان 1392

نامزدی دختر دایی

امشب میخوایم با قطار  بریم سفر اخه نامزدی دخترداییمه مامانی البته بابا جون نمیاد ما داریم زنونه میریم با خاله اکرم و فاطمه و عاطفه و مادرجون حالا شما دوتا وروجک میخواین با ما چها بکنین خدا میدونه بابایی چون اخر هفته عروس عمو جونه نمیاد که بمونه و کارها رو روبراه کنه یاد رفت برات بنویسم که زن عمو دار شدی  این دختر همون داییمه که  چند وقت پیش خانمش به رحمت خدا رفتتو جوونی!!! خدا کنه که از این به بعد رنگ شادی ببینن عکسمازت میگیرم و میزارم گلم   ...
27 آبان 1392